برشت و تئاتر روایی

برشت و تئاتر روایی( اپیک)

برتولت برشت یکی از برجسته ترین نمایشنامه نویسان کارگردانان و تئوریسین های آلمان است که تاثیر بسزایی در تئاتر قرن بیستم دارد.
شهرت این نمایشنامه نویس پس از سالهای 1927 آغاز شد؛ زمانی که بحران های اقتصادی جهانی آغاز شده بود و درگیری های سیاسی و جنبش های کارگری در تمامی دنیا به ویژه آلمان، رو به رشد نهاده بود. در این زمان بود که برشت به جنبش زحمتکشان انقلابی پیوست و به زندگی و خانواده ی اشرافی خویش پشت کرد و شروع به نگارش نمایشنامه هایی نمود که از اندیشه و هدف خاص او بر می آمدند.
در این زمان است که او تجربه ی نگارش نمایشنامه هایی مثل ” بعل” را کنار می گذارد و با ایدئولوژی مارکسیسم آشنا می شود. در نتیجه ی این گرایش عمیق، او سعی می کند برای استفاده ی مفید از تئاتر، به این هنر جنبه ی آموزشی بدهد، بنابراین به دنبال ایجاد تکنیکی برای خلق آثار دراماتیک با هدف آموزش، ناتورالیسم حاکم بر صحنه ی آن روزگار را که با سیستم بازیگری استانیسلاوسکی شکل گرفته بود، رد می کند.
از نظر برشت ناتورالیسم فقط تصویر محدودی از روابط انسان و عوامل خاصی از محیط را بررسی می کند در حالیکه تئاتر بایستی انسان را در چشم اندازی وسیعتر که همان کل جامعه است نشان دهد. به این معنا که اگر تا پیش از این در آثار دراماتیک یک فرد در رابطه ی خاص و محدوده ی خاصی از جامعه مورد بررسی قرار می گرفت و در تحلیل شرایط و موقعیت او مناسبات محدودی در نظر گرفته می شد، حالا فرد می باید در ارتباط با سیستم اجتماعی و شرایط حاکم بر کل جامعه قرار گیرد تا از این طریق تاثیر شرایط اجتماعی نظیر اختلاف طبقاتی، شرایط اقتصادی، و تضادهای ناشی از این عوامل بر زندگی فرد، نشان داده شود.
بنابراین او در نگارش نمایشنامه هایی مانند: “آدم آدم است”، ” ننه دلاور”، “انسان خوب سیچوان” و غیره، مانند یک جامعه شناس جدی عمل کرده و سعی می کند با تصویر آنچه مربوط به زندگی فرد در جامعه می شود، تحلیلی کلی از موقعیت انسان ارائه دهد.
او معتقد بود که به جای حس کردن، تماشاگر را باید به تفکر واداشت. تئاتر باید به عنوان یک تجربه و یک برخورد مورد استفاده قرار گیرد تا تماشاگر بخشی از آن شود و از انفعال به درآید و به یک منتقد بدل گردد.
به دنبال این نظریه و اعتقاد بود که برشت شیوه ی تئاتر “اپیک” یا حماسی را باب می کند تا بتواند از این طریق آنچه را که بر انسان قرن بیستم می رود، روایت کند و به بیان پیچیدگی ها و تناقض های موجود در جامعه بپردازد.
برشت معتقد بود که غلبه ی کلمه در تئاتر می بایست تضعیف شود و از زبان باید به عنوان وسیله ای برای تحرک بخشیدن به ذهن تماشاگر استفاده کرد. در این راه او از زبانی ساده و غیر قراردادی، با رعایت ایجاز و اختصار و حفظ ریتم و وزن استفاده کرد و به این ترتیب روشی کاملاً متفاوت را در پرداخت آثار نمایشی اش ارائه داد.
او که از بنیانگذاران تئاتر “اپیک” محسوب می شود، با این روش سعی کرد از به کارگیری همه ی عناصری که در نمایشنامه های ارسطویی و خوش ساخت وجود داشت خودداری کند. تئاتری که بر احساس تاثیر می گذاشت، نمی توانست جنبه ی آموزشی مثبت داشته باشد، در نتیجه از طرف برشت و پیروانش که تئاتر را وسیله ی آموزش قرار داده بودند و به تفکر واداشتن مخاطب را اصل می دانستند، رد شد. آنها از هر عاملی که مخاطب را دچار احساسات و عواطف رقیق نسبت به شخصیت ها می کرد، پرهیز می نمودند.
برشت بر اساس این اصل کارهای خود را طراحی می کرد که از طریق لمس احساسات باید تماشاگر را به تفکر و تعقل درباره ی آنچه در روی صحنه رخ می دهد واداشت تا مخاطب را از شناخت حسی به شناخت منطقی رساند.
بنابراین اگر در تئاتر دراماتیک ما مجموعه ای از حوادث داشتیم که براساس آن نمایش به جلو می رفت و تماشاگر را از نظر عاطفی دچار خود می کرد، حالا در تئاتر حماسی، تنها روایتی داریم از اتفاقی که پیش از این رخ داده و حالا صرفاً دارد بازگو می شود. دیگر تماشاگر درگیر موقعیت صحنه نمی شود، بلکه به مشاهده ی همراه ابراز عقیده وادار می گردد وقدرت عمل او برانگیخته می شود.
حالا دیگر انسانی موضوع مورد تحقیق است که در ارتباط با محیطش قرار گرفته. انسانی که تغییر پذیر است و در شرایط و موقعیت داده شده تعریف می شود.
اما باید گفت که اگرچه جنبه ی آموزشی آثار برشت بسیار قوی هستند اما در عین حال از شیوه های نمایشی زیباشناسانه، چه در فرم و چه در محتوا نیز برخوردارند، و هرچند براساس ضوابط جامعه شناختی، مطابق با ایدئولوژی مارکسیستی نوشته می شدند اما تفاوت بسیاری با نمایشنامه های صرفاً تهییجی و تبلیغی داشتند.
بنابراین اگر برشت تکنیکی را به نام فاصله گذاری ایجاد کرد، به منظور ایجاد فاصله بین بازیگر و تماشاگر بود تا او را به تفکر وادارد. به این ترتیب او در پرداخت اثرش تا جایی پیش می رفت که احساسات تماشاگر را برمی انگیخت اما قبل از آنکه او به احساسات عمیق برسد، با بکارگرفتن ترفندی، نظیر یک راوی، اسلاید یا متوقف کردن نمایش و تغییر لباس بازیگران در مقابل تماشاگر، این مفهوم را انتقال می داد که آنچه دیدید، تنها یک نمایش بود و از غلتیدن تماشاگر به ژرفای احساسات و عواطف جلوگیری می کرد و او را به تفکر و اندیشه درباره ی موقعیت به نمایش درآمده وادار می نمود.

تئاتر شرق

برشت، بارها به این مسئله، اشاره کرده است که تحت تاثیر، تئاتر شرق است. تئاتر ژاپن. تئاتر ((نو))ی ژاپن (no / noh). در این گونه‌ی تئاتر، برشت با چیزی برخورد نمود که برای او شگفتی داشت. در این گونه‌ی تئاتری، صحنه، واقعی (رئالیستی) نیست. فضا، خالی‌ست. از تخیل بیننده، ‌برای نشان دادن فضا و مکان، استفاده می‌شود. کافی‌ست که در هر صحنه، بازیگر، رو به بیننده‌ها، بگوید که در فلان جاست! بازیگران واقعی (رئالیستی) بازی نمی‌کنند. آنها، ادای بازی را درمی‌آورند. مدام، با بیننده صحبت می‌کنند. از روایت، استفاده می‌کنند.بیشتر وسایل را، فرضی به ما نشان می‌دهند.

همذات پنداری
بیننده با دیدن داستان نمایش‌نامه، در تئاتر ارسطویی (aristotelian theatre)، با احساس شخصیت قهرمان، شریک می‌شود. خود را، جای قهرمان می‌گذارد و می‌بیند. با قهرمان، یکی می‌شود. با قهرمان، همذات‌پنداری و یک‌دلی (empathyانگلیسی/ enfuhlungآلمانی) می‌کند. در صورتی که برشت می‌خواست، این عمل (همذات‌پنداری و یک‌دلی، بیننده با قهرمان) انجام نشود. برشت می‌خواست، بیننده، از دور، (با فاصله) داستان نمایش‌نامه را مشاهده کند. تا بتواند، برخورد عقلی کند. تجزیه ـ تحلیل کند. انتقاد کند. عصیان کند! تا همیشه، داور بماند. آگاه بماند.

مخالفت با تئاتر ارسطویی
برشت با تئاتر ارسطویی، مشکل داشت. از نظر او، در تئاتر ارسطویی، بیننده، مدام با نمایش، همراه می‌شود. و با آن، همذات‌پنداری می‌کند. و این همذات‌پنداری، باعث درگیری عاطفی و حسی بیننده، با نمایش می‌شود. از نظر برشت، این برخورد عاطفی و حسی، جایی را برای عقل ببینده، نمی‌گذارد. به همین خاطر، برشت، سعی نمود، تئاتری را به‌وجود آورد که درست، مقابل تئاتر ارسطویی قرار گیرد. تا درآن، بیننده، قبل از وارد شدن به سالن تئاتر، مغزش را، به مانند لباسش، در جالباسی ورودی تئاتر، قرار ندهد! برشت می‌خواست که شش‌دانگ مغز بیننده، با تئاتراو، همراه باشد، نه عواطف حسی‌اش!

زبان برشت
زبان برشت، زبان شک و تردید بود. تا مخاطب، مدام، با مسائل، به شکل‌های متفاوت، برخورد کند. تا مخاطب، آنها را عادی نپندارد. تا مخاطب به جستجو بپردازد. عقل خود را به‌کار اندازد. تا به شناختی درست و اصولی برسد.