«در روزگار پيشين زندگي چندان ايمن نبود. دشمني و كينه، حسد و كبر رواج داشت. «ايندرا» اندوهناك با جمعي از خدايان نزد «برهما» رفت و باو گفت: «ما نمايشنامهاي ميخواهيم كه بتوان آن را ديد و شنيد». «برهما» اين سخن را پذيرفت و از محتوي «ودا»هائي كه وجود داشت «ناتياودا» Natiaveda را آفريد. براي اين وداي نو، متن از «ريكودا»، موسيقي از «ساما» و رنگ هنري آن از «آتهاروان» گرفته شد پس برهما به «ايندرا» چنين گفت: «قطعه ای از تاريخ براي تو آفريدم، اكنون برو براي ساير خدايان آن را باز نمايان!» «ايندرا» عجز خود را براي انجام اين كار بيان داشت؛ پس برهما اجراي آن را بر عهدة «بهاراتا» گذارد. «بهاراتا» مردي عاقل، باهوش و پركار بود.
او صد پسر داشت كه ميتوانستند او را در اين كار ياري كنند. «بهاراتا» كار را شروع كرد ولي بزودي دريافت كه نمايش بدون شركت زنان ممكن نيست. برهما براي انجام اين امر «آپساراس» Apsaras ها را فرستاد. «نارادا» Narada و ساير موسيقيدانان آسماني نيز فرود آمدند و به همكاري با او مشغول شدند. سرانجام نمايشنامه براي بروي صحنه آمدن آماده شد.
نمايشنامه در روز جشن «ايندرا» به صحنه آمد داستان نمايش «شكست اهريمنان از خدايان» بود در روز جشن اهريمنان از اين موضوع آزرده شدند و مجلس را بهم زدند.
براي نمايش بعدي بنائي ساخته شد و «بهاراتا» كه از گذشته تجربه اندوخته بود بجاي صحنة جنگ بين خدايان و اهريمنان همكاري آنان را با هم، نشان داد. اين تغيير موضوع موجب شد كه نمايش موفقيت بسيار بيابد. برهما از اين انديشه خوشش آمد و «بهاراتا» را نزد «شيوا» فرستاد. «شيوا» او را تحسين بسيار كرد و از او خواست تا رقص نيز به درام افزوده شود.»

اين است آنچه «باتياودا» دربارة پيدايش تئاتر ميگويد؛ ولي محققين در خصوص مبدا تئاتر هند بر دو عقيدهاند: 1ـ عدهاي معتقدند كه درام هند از سرودهاي «ودا» سرچشمه گرفته است 2ـ دستة ديگر بنياد تئاتر هند را خيمه شب بازي ميدانند. اخيراً نظر سومي اين دو عقيده را رد كرده و اصل درام هند را در ادبيات «پوراني» و حماسي ميداند. اما مسلم اين است كه تئاتر يونان در پيدايش تئاتر هند تاثيري نداشته زيرا زماني هنديان يونانيان را شناختند كه درام هندي كاملاً شكل گرفته بود.
قبل از آن كه وارد بحث در تئاتر سانسكريت شويم لازم است پايه تئاتر هند يعني رقص را بشناسيم. در معابد هند قديم هنرمندان بوسيله حركات و رقص و آواز، افكار فلسفي و مذهبي را براي مردم توصيف ميكردند. رقص و موسيقي از عوامل جداشدني تئاتر كلاسيك هند است.
رقص هندي چهار سبك دارد:
1ـ بهاراتا ناتيام 2ـ كاتاكالي 3ـ كاتاك 4ـ مانيپوري
1ـ بهاراتا ناتيام اصيلترين و قديميترين شكل، رقص در هند است.
پاية اين رقص را «بهاراتا» به تشويق و راهنمائي «شيوا» گذاشته است. سه حرف «بهاراتا» خود سه عامل اصلي رقص هند ميباشد «بهاوا» يعني «شور». راگا آهنگ و تالا ضرب است «ناتيا» رقص و درامي است كه اشخاص و تيپهاي نمايش با رقص معرفي ميشوند.
بهاوا (شور) بوسيله بازي به چهار صورت بيان ميشود:
1ـ آنگيكا ـ بيان مقصود بوسيله بازوان و دستها و انگشتان.
2ـ واچيكام ـ شرح داستان با بكار بردن صدا (اين قسمت شامل شعر و آواز ميشود)
3ـ آهار Aharya كه شامل لباس و بزك است.
4ـ ساتويكا Satvika يا احساس دروني بازيگر كه جلوه دارد. عشق ـ شادي ـ خشم ـ غم ـ نفرت ـ تعجب ـ وحشت ـ آرامش و شجاعت. عشق عاليترين احساس هنرمند است زيرا پرستش كه اساس هنر در هند است از عشق ناشي ميگردد.
رقص «بهاراتا ناتيام» شامل پنج قسمت است:
1ـ پرستش پروردگار كه با حركات دست و بازو نشان داده ميشود. در اين قسمت چهره كاملا بيحركت است.
2ـ نوع ديگري از حركات دست همراه با آواز، بدون خواندن اشعار.
3ـ حركات همة بدن با آواز.
4ـ انجام رقص كاملي كه طي آن داستان نمايش تشريح ميشود.
5ـ تنظيم همآهنگي پاي هنرمند با ضربهاي مختلف.
2ـ كاتاكالي ـ اين سبك كه بصورت «پانتوميم» ميباشد. از رقص و بازي و موسيقي تركيب يافته است. بازيگر كاتاكالي داستان را با چهره و دستها و بدن خود شرح ميدهد. در كاتاكالي بازيگر نه تنها حالات ظاهري را نمايش ميدهد بلكه بايد حالات دروني را نيز مجسم كند. مثلا بازيگر عبور مردي را از جنگل در ظهر تابستان بايد طوري بنماياند كه تنهائي او و گرمي هوا را نيز تماشاگر احساس كند. حركات چهره در رقص و درام كاتاكالي بسيار حائز اهميت است.
در سبك كاتاكالي، رقاص آوازهائي را كه پشت صحنه خوانده ميشود با رقص نشان ميدهد. از پشت صحنه صداي آواز همراه با موسيقي شنيده ميشود و باينوسيله داستان نمايش بيان ميگردد. بازيگر بايد بلافاصله اين گفتگوها را با حركات به تماشاگر نشان دهد. اين حركات درحاليكه اشعار را تشريح ميكنند بايد با ضرب شعر و موسيقي هم مطابقت داشته باشد.
موسيقي از عوامل مهم كاتاكالي است. اركستر اين نمايش بدو دسته تقسيم ميشود، يكدسته ضرب و ريتم بازي را معين ميسازد و دسته ديگر آواز و اشعار را همراهي ميكند.
كاتاكالي هنر عامه مردم «كرالا» Kerala است. تا قرن نوزدهم تقريبا هر خانواده «كرالائي» دستهاي رقاصه و نوازنده در اختيار داشت. گرچه تئاتر مدرن به سبك اروپا اين رسم را درهم شكسته است ولي هنوز در بعضي از نقاط نمايشهائي باين سبك يافت ميشود. در ادبيات «كاتاكالي» در حدود صد و پنجاه نمايشنامه وجود دارد كه بيست نمايشنامه از ميان آنها نزد مردم «كرالا» مشهور است. قهرمانان اين نمايشنامهها از دو حماسة «مهابهاراتا» و «رامايانا» اقتباس شده است. از اولين نمايشهاي «كاتاكالي» نمايش «ياكشاگنانا» ميباشد كه هنوز در «كرالا» ديده ميشود و از بهترين نمونههاي رقص و درام هند است. در اين نمايش تنها دو بازيگر شركت دارند و نمايش در هواي آزاد و بدون دكور با لباسهاي مخصوص رقص «كاتاكالي» انجام ميشود.
3ـ كاتاك
بنا بگفتة «ناتياودا» پايه اين رقص نقالي است. در زمانهاي پيش نقال ها قطعاتي از «مها بهاراتا» و «رامايانا» را نقل ميكردند. كمكم براي تجسم زندهتر قهرمانان، همآهنگ با طرز بيان سخن خود، با دست و صورت و پا حركاتي ميكردند. اين حركات ابتدائي رفتهرفته شكل گرفت و بصورت پانتوميم «كاتاك» امروز در آمد.
نمايش كاتاك دو جنبه از زندگي را معرفي ميكند. يكي وقايع مادي و دنيوي و ديگر معني و جوهري كه به آنچه مادي است حيات و زندگي ميبخشد. مثلا باز شدن يك گل زيبا را بازيگر با دو نوع حركت بيان ميكند. اول باز شدن نبات و شكلهاي زيباي آن را نشان ميدهد و سپس جان و روحي كه در برگهاي آن جريان دارد مينماياند. اين رقص از نفوذ خارجي در امان نمانده و بخصوص مغولان روي سبك آن تأثير بسيار كردهاند.
4ـ مانيپوري
شهر «مانيپور» در شمال شرقي هند واقع شده است و رقصهاي آن در سراسر هند شهرت دارد. رقص «مانيپوري» چهار گونه است.
1ـ «لائيهاروبا» Laiharoba كه از قديميترين رقصهاي «مانيپور» و بمعني جشن خدايان است. هر سال در فصل بهار در مقابل معبد يكي از دهكدههاي «مانيپور» جشني برپا ميشود. اين مراسم مدت ده روز طول ميكشد و در آن زن و مرد دهكدههاي اطراف شركت دارند. اين مراسم از رقصهاي يك نفري و دو نفري و دستهجمعي تشكيل ميشود. داستان اين «رقص و درام» زندگي قهرمان يكي از حماسههاي معروف «مانيپور» است. در اين جشن، شركتكنندگان لباسهاي زيباي رنگارنگي بر تن دارند.
2ـ آستراويديا كه بصورت آكروباتي اجرا ميگردد. اين رقص به رقص جنگ معروف است و زنان و مردان براي انجام آن شمشير و سپر بكار ميبرند. حركات اين رقص بسيار مشکل است احتياج به سالها تمرين و آموزش دارد. در ميان شركتكنندگان اين رقص عدهاي زن پير يافت ميشوند كه بخوبي از عهدة اين نمايش برميآيند.
3ـ چالان گاتا اين رقص بر اساس پرستش «ويشنو» بنا نهاده شده است. بهنگام نمايش آن آوازهاي مذهبي خوانده ميشود.
4ـ راساليلا معروفترين و مهمترين رقص مانيپور است. اين رقص زندگي كريشنارا نشان ميدهد و «راسا» نمايشنامهايست در پنج پرده كه از گفتگو و رقص و آواز تنظيم شده است.
در جشني كه «راساليلا» بمعرض نمايش گذارده ميشود، بناي مخصوصي با صحنه گرد بطور موقت ميسازند. بازيگران در وسط صحنه نمايش ميدهند و تماشاگران در اطراف مينشينند. نمايشهاي راساليلا با آوازهاي مذهبي آغاز ميگردد و شوترا دهارا صحنههاي نمايش و شخصيتهاي درام را معرفي ميكند. در اين نمايش لباسهاي بسيار زيبائي بكار ميرود. دختران دامنهائي برنگ سرخ و سفيد روي هم بتن ميكنند و نيم تنة تنگي نيز ميپوشند، روي صورت هم نقاب سفيدي ميزنند. «كريشنا» كه تنها شخصيت مرد نمايش ميباشد لباس بسيار زيبائي به تن دارد و جواهر بسيار بر خود ميآويزد و كلاه مخصوصي نيز بر سر ميگذارد.
تئاتر سانسكريت ـ در تئاتر سانسكريت، دكور، چون امروز از پردههاي رنگين و نقاشي شده تشكيل نميشد، تنها در قسمت آخر صحنه پردهاي وجود داشت كه براي ورود و خروج بازيگران بكار ميرفت. آنچه امروز بنام محل اركستر معروف است در تاتر قديم هند نيز وجود داشته است. تماشاگران در برابر صحنه روي زمين مينشستند و محلي نيز به بزرگان و رجال اختصاص داشت.
پاية تئاتر حماسي بروي دو حماسه بزرگ هندي كه در بالا از آنها نام برديم يعني رامايانا و مها بهاراتا گذاشته شده است. مهمترين گويندة اين دو حماسه «شوتا» است. «شوتا» شخصيت درام نيست، كار او تشريح زمان و مكان و معرفي شخصيتهاست. نايب و كمك او «شوترادهارا» است كه در «راساليلا» از آن سخن گفتيم و در تئاتر عامه نيز او را خواهيم يافت.
اولين نوشتة دراماتيك هند شامل سيزده نمايشنامه از «بهاسا» است كه در حدود دويست سال بعد از ميلاد مسيح مي زيسته است. اين نمايشنامهها از «مها بهاراتا» و «راماياتا» گرفته شده است و با نمايشنامههاي دوران بعد فرق كلي دارد. مثلا «راما»ي يكي از نمايشنامههاي «بهاسا» آفريدة اوست و آسماني و الهي نيست درحاليكه همين شخصيت در آثار آيندگان بصورت خدائي درآمده است. آثار «بهاسا» داراي استحكام بسيار است ولي متاسفانه از ظرافت و همآهنگي خالي است.
مهمترين نمايشنامهنويس به زبان سانسكريت «كاليداسا» است. قبل از او درام، از حماسه سرچشمه ميگرفت اما او با ساختن «شاكونتالا» بناي نوئي در تئاتر سانسكريت بوجود آورد. «شاكونتالا» معروفترين اثر اوست در اين اثر جالب زمين و آسمان متحد ميشوند، زندگي خاكي با عالم نبات و حيوان ميآميزد و براي هميشه وحدت و همآهنگي جهان بوجود ميآيد. آفرينندة افراد اين نمايشنامه كاليداساست .
بعد از «كاليداسا» چند نويسنده ديگر زبان سانسكريت نمايشنامههائي نگاشتند. در ميان اين آثار (ارابه كوچك گل) اثر «شودراكا» از همه معروفتر است.
تئاتر سانسكريت رفتهرفته شكل فلسفي مطلق بخود گرفت سپس به عدهاي متفكر و دانشمند اختصاص پيدا كرد و بالاخره به دربار پادشاهان هندو رفت.
تئاتر عامه
تئاتر سانسكريت با حمله مغول از ميان رفت. مهاجمين نه تنها به گنجينه تئاتر هند چيزي نيافزودند بلكه در مدت حكومت آنها حتي در زمان «شاه جهان» ديگر تئاتر در هند وجود نداشت.
اما پيش از حمله مغول همراه با تئاتر سانسكريت؛ تئاتر عامه در حال رشد بود و پس از آنكه تئاتر سانسكريت از ميان رفت تئاتر عامه در جشنهاي مذهبي جاي آن را گرفت، ما نمونه اين تئاتر را در «بنگال» و «آسام» خواهيم ديد.
تئاتر بنگال ـ از قرن پانزدهم نمايشهائي در بنگال رواج پيدا كرد. كه به «جاترا» معروف است.
«جاترا» كه شكل «غنائي» دارد از جشنهاي مذهبي و حركات و رقص و آوازهائي كه در آن انجام ميشده پديد آمده است. ابتدا اين آوازها و رقصها در جشنهاي مختلف، در خيابانها بطور سيار، به معرض نمايش گذارده ميشد. بعدها اين نمايش در محوطة ميدانها صورت ميگرفت و همين هنگام بود كه گفتگو نيز به آن اضافه شد و بصورت «جاترا» درآمد و قرنها بصورت نمايش عامه ادامه يافت و مردم را سرگرم كرد. اين نكته را نبايد فراموش كرد كه داستان و آوازهاي «جاترا» تا قرن نوزدهم نگاشته نشده و فقط در اذهان و سينهها وجود داشته است.
بدين ترتيب «جاترا» كه چون تئاتر كلاسيك اصلش مذهب بود، بدون صحنة ثابت و دكور، جاي تئاتر كلاسيك را گرفت و در ميدانها و كوچهها مردم را بخود مشغول ميداشت. از ميان بازيكنان «جاترا» دو برادر بنام «سوبان» و «سريدام» كه در قرن هيجدهم نمايش ميدادند، بيش از همه مورد توجه مردم قرار داشتند چنانكه تا امروز نامشان بر سر زبانهاست.
موضوع نمايش «جاترا» هميشه داستان عشق «كريشنا» به «رادها»ي زيبا بود. ولي زماني كه مذهب تاثير خود را روي مردم از دست داد گروههاي «جاترا» داستانهاي عشقي چون قصه «سوندار» «ويديا» را نشان دادند. در زمان استقلال هند موضوع نمايشهاي «جاترا» بيشتر وطنپرستي و مليت بود.
از قرن نوزدهم «جاترا» رفتهرفته شهرت و محبوبيت خود را از دست داد تا تئاتر مدرن به سبك اروپا جاي آن را گرفت. اما تئاتري كه طي قرون متمادي در قلب مردم جاي گرفته بود مسلما روي اين مكتب جديد بيتاثير نبوده است. اين تاثير در آثار «گوش» و «تاگور» به خوبي مشاهده ميشود.
آسام
آسام در شرق هندوستان واقع است و داراي رقصها و جشنهاي جالبي ميباشد. نمايش را در آسام «بهائو Bhao» می گويند و «بهائور» بازيگراني هستند كه در مراسم مذهبي بطور فردي يا دسته جمعي آواز ميخوانند.
قديميترين تئاتر آسام «اوجاپالي» است. اوجاپ پرسوناژي است كه اشعار را از داستانهاي ميتولوژي ميسازد. اين اشعار بصورت آواز يا گفتگو بين اوجاپ و «دانيابالي» كه سردسته بازيگران است گفته ميشود. كار بازيگران يا «پالي»ها، رقص و آواز است. داستان نمايش از «مها باراتا» و «رامايانا» اقتباس ميشود و رقص آن به سبك «بهاراتانايتام» ميباشد. زمان نمايش به ريتم پاي رقاصان و وزن اشعار بستگي دارد.
در قرن پانزدهم تئاتر آسامي شكل واقعي را پيدا كرد و بسبك «وائيشناوا» درآمد. نمايشنامههاي اين دوران يك پردهاي و همراه با رقص و آواز است. پايه آنها تئاتر سانسكريت است و آوازهاي آن دو گونهاند 1ـ آوازهاي مذهبي و دعاها ـ 2ـ اشعاري كه داستان را نقل ميكند. رقص نمايشنامه به مكتب خاصي تعلق دارد. قبل از شروع نمايش آواز دسته جمعي خوانده ميشود، سپس «شوترادهارا» (نايب شوتا) رقصي انجام ميدهد و به زبان سانسكريت در مدح «كريشنا» و رام «نادي» يا دعا ميخواند.
اشخاص اين تئاتر را «كاريتا» و شخصيت اصلي نمايش را «ناتوئا» و آوازخوانرا «گايان» مي نامند. شوترادهارا چون «شوتا» واسطه بين تماشاگر و بازيگر مي باشد. تئاتر «وائيشناوا» بر خلاف تئاتر سانسكريت داراي دكور است و در بعضي مواقع نقاب نيز در آن بكار ميرود. مثلا هنگام نشان دادن شياطين، در اين تئاتر نقش زنان نيز بوسيله مردان بازي ميشود.
اين سبك تا قرن هيجدهم ادامه داشت. در آنزمان نويسندگان اسامي به پيروي از «تاگور» بنوشتن نمايشنامههائي دست زدند و تئاتر آسام را شكل تازهاي دادند.
علاوه بر تئاتر بنگال و آسام در نقاط مختلف هند تئاترهاي عامة ديگري نيز وجود داشته است كه كم و بيش بشكل رقص و آواز به يكي از چهار سبكي كه در بالا گفته آمد، انجام مي شده است و اميدواريم كه درباره آنها نيز بحث كنيم.
در قرن نوزدهم تئاتر به سبك اروپائي در هند باب شد نخستين بار در كلكته «ژول سزار» «شكسپير» روي صحنه آورده شد، نويسندگان هندي نيز آثار خارجي را ترجمه و به معرض نمايش مي گذاردند. «گوش» كه از معروفترين نويسندگان هندي است با ساختن تئاتر ملي بنگال و روي صحنه آوردن نمايشنامههاي هندي و استفاده از حماسههاي ملي جلوي نفوذ تئاتر غرب را گرفت. «تاگور» نيز كه از بزرگترين هنرمندان بنگال ميباشد با تئاتر سبك غربي به سختي مخالفت كرد و خود سبك جديد ادبي و دراماتيكي بوجود آورد.
نويسندگاني چون «گوش» و «تاگور» پايه سبك جديد تئاتر هند را بنا نهادهاند.